کتاب فتح الربانی نوشته عبدالقادر گیلانی
کتاب فتح الربانی عبدالقادر گیلانی به ترجمه محمد جعفر مهدوی تقدیم شما دوستداران کتب مذهبی میشود.
عبدالقادر گیلانی (۱۰۷۷–۱۱۶۶ م) با نام کامل عبدالقادر بن صالح جنگی دوست گیلانی، عارف، صوفی، محدث، و شاعر ایرانی قرن پنجم و ششم قمری بود. وی مؤسس سلسله تصوف قادریه (منتسب به عبدالقادر) بود. او از مشاهیر مشایخ صوفیه و شیخ طریقه قادریه میباشد. کنیه وی «ابومحمد» و لقبش «محی الدین» است.
عبدالقادر گیلانی که بود
در تاریخ و مکان زادروز او اختلاف وجود دارد و ۴۷۰ یا ۴۷۱ یا ۴۹۰ یا ۴۹۱ قمری تاریخهای زادروز او ذکر شدهاند. محل تولد وی گیلان غرب کرمانشاه و بر اساس روایتی روستای گیلان ده از توابع چابکسر میباشد که محل سکونت ابوالعباس قصاب آملی نیز بودهاست. بعضی نیز ولادت او را در قریه «بشتیر» از توابع گیلان (گیلان غرب کرمانشاهان) و در شب ۱ رمضان ۴۷۰ قمری (۲۲ اسفند ۴۵۶ خورشیدی) دانستهاند. گیلان غرب یکی از شهرهای استان کرمانشاه است و شیخ عبدالقادر گیلانی به آنجا نسبت دارد. ایشان متولد صومعه سرا از شهرهای استان گیلان میباشند. مقبره مادر بزرگوارشان نیز در این شهر میباشد؛ و میگویند که او در گیلان عراق، یک روستای تاریخی در نزدیکی شهرهای ۴۰ کیلومتری جنوب بغداد متولد شد.
وی در زمان حکومت ملکشاه سلجوقی متولد شد. به سبب حمایتهای ملکشاه و وزیرش خواجه نظام الملک اوج دوره شهرت «علم» بود. اما به دلیل کشمکش وارثان تخت شاهی پس از قتل ملکشاه و همچنین ظهور فرقه نزاریه از اسماعیلیه به رهبری حسن صباح و جنگهای صلیبی و فتح بیت المقدس بدست مسیحیان، ثبات و آرامش زندگانی مردم از بین رفت.
کرامات
کرامات و افسانههای بسیاری به او منتسب شدهاند، با این حال در انتساب این رفتارها و سخنان به عبدالقادر اطمینانی وجود ندارد.
در بهجة الاسرار آمده که وی در جمع مشایخ گفتهاست: «قدم من بر گردن تمام اولیاء است.» در نفحات الانس جامی آمدهاست که: «از شیخ عبدالقادر پرسیدند که: سبب چه بود که لقب شما محی الدین کردند، فرمود که روز جمعه ای از بعض سیاحات به بغداد میآمدم با پای برهنه، به بیماری متغیر اللون نحیف البدن بگذشتم، مرا گفت السلام علیک یا عبدالقادر! جواب گفتم، گفت نزدیک من آی، نزدیک وی رفتم، گفت مرا باز نشان، وی را بازنشاندم، جسد وی تازه گشت و صورت وی خوب شد و رنگ وی صافی گشت. از وی بترسیدم، گفت مرا نشناسی؟ گفتم: نه، گفت: من دین اسلام هستم، همچنان شده بودم که دیدی، مرا خدای تعالی به تو زنده گردانید. انت محی الدین!»
کتابهایی که کرامات و خوارق عادات او را برشمردهاند فراوانند، از جمله آنان:
- بهجة الاسرار علی بن یوسف الطنوخی.
- خلاصة المفاخر فی اختصار مناقب الشیخ عبدالقادر امام یافعی مؤلف مرآة الجنان.
- قلائد الجواهر اثر محمد بن یحیی التاوفی.
- نفحات الانس عبدالرحمن الجامی
از جمله کرامات و افسانهها دربارهٔ او این است که مادرش در سن ۶۰ سالگی بدو حامله شد و در ماه رمضان این طفل شیر نخورد. از مادرش (امالخیر) نقل شدهاست که: «وقتی عبدالقادر را به دنیا آوردم در ماه رمضان هنگام روز شیرم را نمینوشید. یکبار هلال ماه رمضان پوشیده ماند، نزد من آمدند و از من در مورد او (یعنی حضرت عبدالقادر) سؤال کردند به آنها گفتم که او امروز شیر نخورد، سپس روشن شد که آن روز از روزهای ماه رمضان بود.» این موضوع در سرزمینشان زبانزد شد و گفته شد که از سادات فرزندی زاده شدهاست که در روزهای ماه رمضان شیر نمینوشد.
همچنین آمدهاست که در نوجوانی چون قصد بغداد کردی، خضر (از پیامبرانی که به باور شیعیان زندهاست و ظهور خواهد کرد) او را اذن ورود ندادی و هفت سال در کنار دجله او را تعلیم و تربیت دادی و بعد از آن اذن ورود به بغداد یافت.
از فرزندش شیخ عبدالوهاب روایت شدهاست که پدرش چهل سال برای مردم سخن گفت و موعظه کرد و آنچه را که میگفت چهارصد دانشمند و دیگران مینوشتند. از عبدالقادر روایت شدهاست که گفت: «آرزو داشتم که مثل همان اوایل در بیابانها باشم، هیچکس را نبینم و کسی مرا نبیند. سپس گفت: خدای عزوجل از من خواست تا به خلق سود برسانم پس بردست من بیش از پانصد یهودی و نصاری اسلام آوردند و بیش از صدهزار عیار و سلاحدار بر دستم توبه کردند و این خیری کثیر بود.»
روایت شده که در یکی از سالها رود دجله طغیان کرد تا جایی که شهر بغداد در خطر افتاد، مردم نزد عبدالقادر رفتند از او یاری خواستند. او به کنار دجله رفت و عصایش را بر زمین زد و گفت «تا اینجا» و آب در همان زمان کم شد.
عمر بزاز آوردهاست: «روز جمعه پانزدهم جمادیالاول سال ۵۵۶ همراه با شیخ عبدالقادر به مسجد جامع رفتم، دیدم که هیچکس به او سلام نکرد. در دلم گفتم <عجیب است ما هر جمعه به خاطر ازدحام مردم در اطراف مردم با مشقت وارد مسجد میشد یم> هنوز این فکر در سرم جریان داشت که شیخ به من نگاه کرد و لبخند زد و مردم به سوی او هجوم آوردند که به او سلام کنند. تا حدی که بین من و او قرار گرفتند. من در دلم گفتم که حالت قبلی بهتر از این حالت بود. ایشان فکرم را دریافت و گفت:<ای عمر این چیزی است که خودت خواستی>.»
کرامات زیادی به شیخ گیلانی نسبت داده میشود که شفای ناقص مادرزاد، مفلوج، و ابرص از آن جملهاند و حتی گفته شده که مرده را به اذن خدا زنده میکردهاست. مشهور است که از آنچه در دل دیگران میگذشت سخن میگفت و آنچه که در درون آدمیان نهفته بود را میدید.
فتح الربانی – فتح الربانی – فتح الربانی
مشخصات محصول
فرمت فایل: pdf
حجم فایل: ۶۳ مگابایت
تعداد صفحات: ۴۴۲
پس از پرداخت، لینک دانلود برای شما نمایش داده شده و همچنین از طریق ایمیل هم برایتان ارسال خواهد شد.
7,900 توماندانلود
اگر سوالی پیش از خرید دارید می توانید در این قسمت مطرح کنید.